Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسکانیوز»
2024-05-06@12:10:51 GMT

۱۰ دی؛ در تاریخ چه گذشت؟

تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۰۳۳۵۷۷

۱۰ دی؛ در تاریخ چه گذشت؟

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، امروز ۱۰ دی برابر با ۳۱ دسامبر تقویم میلادی است. روزی که در تاریخ آبستن وقایع و اتفاقات زیادی در ایران و جهان بوده است. به مرور برخی از این وقایع می‌پردازیم.

رویدادها:

۶۷۲ - بازداشت خسروپرویز و آغاز پایان امپراتوری توانمند ایرانیان

۳۱ دسامبر سال ۶۲۷ میلادی خسروپرویز (خسرو دوم) شاه وقت ایرانیان از دودمان ساسانی که به خاطر اطفاء حس جاه طلبی خود و رسانیدن مرزهای ایران به روزگار داریوش بزرگ دست به جنگهای غیر ضروری ازجمله تصرف مصر و محاصره قسطنطنیه و تصرف همه آسیای غربی زده بود و صلیبی را که مسیح به آن مصلوب شده بود به تیسفون آورده بود و ارتش را فرسوده و مردم را زیر بار مالیاتهای سنگین قرار داده بود در کاخ تیسفون بازداشت شد و این اقدام که به خواست ژنرالهای ایران و تصویب شیرویه (قباد دوم) پسر او صورت گرفت آغاز پایان امپراتوری توانمند ایرانیان در عهد باستان بشمار می رود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ایرانیان بعدا در قرون وسطا و جدید چند امپراتوری دیگر تشکیل دادند.

خسروپرویز پس از ناموفق بودن تعرض نهم دسامبر سال ۶۲۷ نظامیان ایران به سپاه روم بفرماندهی هراکلیوس امپراتور روم شرقی در نبرد نینوا روحیه خودرا ازدست داد و برغم اصرار ژنرالهای ارتش که ناموفق بودن در یک تعرض محدود، شکست کامل نیست دستور عقب نشینی داد و خود، به حالت فرار به دستگرد (۱۲۰ کیلومتری تیسفون) و سپس به تیسفون بازگشت و برای فراموش کردن غم شکست به شراب و باده گساری پناه برد. وی در این کار دست به افراط زده بود و خروج شبانه روزی او از حالت طبیعی ژنرالهای ایران را در برابر دشمن بلاتکلیف گذارده بود به گونه ای که تصمیم به بازداشت او و نصب پسرش به پادشاهی گرفتند. خسروپرویز در حال مستی کامل در جلسات نظامی حضور می یافت و در چنین وضعیتی اتخاد تصمیم دشوار بود و نیروهای هراکلیوس به دروازه های تیسفون نزدیک شده بودند.

بازداشت خسرو پرویز که ۳۷ سال (از سال ۵۹۱ تا سال ۶۲۸ میلادی) بر ایران سلطنت کرد، مسئله را حل نکرد زیرا مقامات سیاسی و بزرگان کشور تا او زنده بود حاضر به پذیرش پسرش شیرویه (قباد دوم) به عنوان شاه نبودند.

پس از چند هفته سرگردانی و بحران، (اواخر فوریه) ناگهان در تیسفون اعلام شد که خسروپرویز در بازداشتگاه کاخ درگذشته است که بعدا معلوم شد به اشاره افسران گارد، زندانبان او را کشته بود و قتل او در سال ششم هجرت صورت گرفت و کمتر از ۸ سال بعد - در نوامبر سال ۶۳۶ میلادی، ایران درقادسبه شکست نظامی خورد و طولی نکشید که تیسفون مسخّر شد و با قتل یزدگرد سوم در مرو در سال ۶۵۱ میلادی حکومت ساسانیان پس از ۴۲۷ سال (از ۲۲۴ تا ۶۵۱) پایان یافت. در چهارده سال آخر عمر حکومت ساسانیان، قلمرو آنان محدود به ایران خاوری (افغانستان)، منطقه فرارود، مازندران، گیلان و چند نقطه کوهستانی و دورافتاده دیگر بود.

پس از قتل خسروپرویز، پسر او شیرویه که به نام قباد دوم تاج برسر گذارده بود با هراکلیوس آشتی کرد و ضمن قرارداد صلح مورخ سوم آوریل سال ۶۲۸ میلادی، ایران از همه متصرفات خسروپرویز از جمله مصر، سوریه و فلسطین صرف نطر کرد و صلیب را که بهانه جنگ بود به رومیان پس داد و این صلیب ۱۴ سپتامبر همان سال به فلسطین بازگردانده شد و مسیحیان را شادمان کرد. سلطنت قباد دوم طولی نکشید و با درگذشت وی پایان یافت و بر بحران سیاسی ایران افزود.

حکومت خسرو پرویز از همان آغاز کار با نا آرامی همراه بود؛ بر ضد پدرش کودتا کرده با کمک رومی ها بهرام چوبین بزرگترین و ماهرترین ژنرال ایران پس از «سورنا» را شکست داده و رنجانده بود و ....

در پی قتل خسروپرویز که از رویدادهای دگرگون کننده تاریخ جهان است در طول چهار سال و چند ماه ده نفر از این قرار بر ایران حکومت کردند:

شیرویه که به قباد دوم تغییر نام داده بود، اردشیر سوم، خسرو سوم، جوانشیر، پوراندخت، گشتاسب، آذرمیدخت، هرمز پنجم، فیروز، خسرو پنجم و آنگاه در سال ۶۳۲ یزدگرد سوم به سلطنت رسید که آخرین شاه دودمان ساسانی بود و پس از چند شکست از اعراب در سال ۶۵۱ در مرو کشته شد. پو راندخت و آذرمیدخت دختران خسرو پرویز بودند. پوراندخت ۱۷ ماه سلطنت کرد، ولی دوره سلطنت آذرمیدخت بسیار کوتاه بود و هر دو نیز مانند بسیاری از این شاهان چند روزه در جریان مبارزه برسر قدرت و اختلافات خانوادگی (داخل قصری) کشته شدند.

ارتش روم نیز در این جنگها چنان تضعیف شده بود که هراکلیوس پس از بازگشت به قسطنطنیه پایتخت خود عنوان امپراتوری روم را به پادشاهی بیزانس (بیزانتین شامل یونان، قسمتی از آناتولی، فلسطین، سوریه و نواحی اطراف آن) تبدیل کرد و در جنگ سال ۶۳۶ در یرموک (شام = سوریه) از اعراب مسلمان شکست خورد و سوریه و بعدا فلسطین را از دست داد و به این صورت سالهای ۷۳۶ و ۷۳۷ را باید افول هردو امپراتوری و برقراری وضعیت تازه ای در جهان بشمار آورد.

۱۸۲۷ - اختراع کبریت

اولین کبریت شیمیایی در سال ۱۸۲۷ میلادی توسط «جان واکر» اختراع شد. این کبریت‌ها چوب‌های باریکی بودند که سرهای آن‌ها نخست گوگردی شده و سپش در کلرات پتاسیم و رصن و گوگرد اکسیژنه آغشته می‌شد و در آخر در محلول اسید سولفوریک فرو برده می‌شد. در سال ۱۸۳۰ میلادی شارل سوریای فرانسوی کبریت فسفری را اختراع کرد که با فسفر سفید ساخته می‌شد. بعدها این کبریت به کبریتی تبدیل شد که بر اثر مالش با کاغذ شیشه‌ای آتش می‌گرفت. خمیر این کبریت‌ها از کلرات پتاسیم، سولفور آنتیمون و آب صمغ بود. به دلیل خطر استفاده از فسفر سفید کارل رانس و لوندسترم فسفر بی‌شکل، را که مخلوطی از فسفر سفید و قرمز بود را به کار بردند. با این حال آلمانی‌ها افتخار این اختراع را برای کامرر می‌دانند و اتریشی‌ها و مجارها نیز آن را به اتین رومر و پرشل نسبت می‌دهند. نخستین کارخانهٔ کبریت‌سازی جهان توسط کامرر آلمانی در سال ۱۸۳۲ میلادی ساخته شد. نخستین کارخانه کبریت در ایران کبریت توکلی است.

۱۸۶۲ - صدور «اعلامیه آزادی بردگان» در اوج جنگ داخلی آمریکا توسط آبراهام لینکلن.

۱۹۳۷ - تقسیمات کشوری ایران

۳۱ دسامبر سال ۱۹۳۷ (۱۰ دی ماه ۱۳۱۶) ایران دارای تقسیمات کشوری تازه شد و به ده استان، ۴۹ شهرستان و ۲۹۰ بخش تقسیم گردید. این تقسیمات بر پایه عرف قدیم بود. در دی ماه سال ۱۳۳۸( ژانویه ۱۹۶۰) این تقسیمات تغییر کرد و استانهای ده گانه ۱۷ استان شدند. تعداد شهرها نیز به ۱۴۵ شهر افزایش یافت. ایجاد استانهای تازه از کوچک کردن استانهای دهگانه صورت گرفته بود که نارضایتی به بار آورد. برای مردم فارس و کرمان کوچک شدن این دو استان پس از قرنها، قابل قبول نبوده است و تقسیمات بعدی هم از همین دست بوده است.

۱۹۱۵ - نیروی دریایی آلمان کشتی مسافربر انگلیسی «پِرشیا» را غرق کرد که در این رویداد ۳۳۵ نفر کشته شدند. در آن زمان که نیمی از ایران منطقه نفوذ انگلستان بود، نامگذاری کشتی به نام پرشیا (ایران) امری عادی بود ولی اینک رسانه های انگلیسی خلیج فارس را هم خلیج و یا خلیج عربی می نویسند!

۱۹۷۱ - دولت عراق که اختلافاتش بادولت وقت ایران گسترش یافته بود هزاران ایرانی و ایرانی زاده را از آن کشور بیرون راند.

۱۳۵۶ ش - جیمی کارتر رئیس جمهوری آمریکا وارد تهران شد.

در فرودگاه شاه و فرح از کارتر و همسرش استقبال نموده خوش آمد گفتند. از میان همراهان کارتر نام اشخاص زیر قابل ذکر است: سایروس ونس وزیر امور خارجه، برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا و نیز اتوتون

۱۳۵۶ ش - تظاهرات تهران در اعتراض به سفر کارتر به ایران

تظاهر کنندگان پلاکارد هایی به زبان انگلیسی و با مضمون آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت امام به وطن با خود حمل می کردند. این عده با دخالت مأموران متفرق و دو نفر دستگیر شدند.

۱۳۵۷ ش - تظاهرات خونین مردم مشهد و دیگر شهرها در اعتراض به رژیم پهلوی

در روز دهم دی ماه ۱۳۵۷، مردم مشهد در حین تظاهرات ضد رژیم، به چند کلانتری، انجمن ایران و آمریکا و نیز به منزل چند مستشار آمریکایی حمله کردند. به دستور فرماندار نظامی مشهد، با تانک به مردم حمله شد و در نتیجه، طبق آماری که روزنامه‏ها منتشر کردند، دویست نفرشهید و دو هزار نفرزخمی بر جای ماند. در همان روز، در کرمانشاه، در زد و خورد مردم و مأموران انتظامی، یکصد نفر کشته و چهار صد تن دیگر زخمی شدند. در شهرهای ملایر، همدان، لنگرود، اردبیل، رشت، شیراز، گرگان، لار، خرم‏آباد، قم، بروجرد، ورامین، بابل و پل دختر نیز تظاهرات قهرآمیز مردم، صدها شهید و کشته داد. همچنین در تهران مانند روزهای گذشته، بین مردم و مأموران درگیری روی داد و چندین ساختمان دولتی به آتش کشیده شد.

۱۹۹۹ - استعفای "بوریس یلتسین" از ریاست جمهوری روسیه

انتهای پیام/

کد خبر: 1123907 برچسب‌ها اخبار روز

منبع: ایسکانیوز

کلیدواژه: اخبار روز قباد دوم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۰۳۳۵۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ملک الشعراء حکیم شفایی، ادیب و پزشک نام‌آور اصفهانی

ایسنا/اصفهان حکیم شفایی، ادیب و پزشک نامدار اصفهانی در عصر صفوی بود که در علوم مختلف تبحر داشت. در کنار پزشکی، ادیبی برجسته نیز بود که دیوان شعری از خود به جای گذاشته است. این ادیب اصفهانی به ملک‌الشعرای زمانه خود ملقب است.

شرف‌الدین حسن حکیم شفایی اصفهانی از طبیبان بنام عصر صفوی بود که توانست به دربار شاه عباس راه یابد و پزشک مخصوص او شود. از سوی دیگر، او شاعری نکنه‌سنج نیز به شمار می‌رفت. این پزشکِ شاعر در سرودن، متأثر از بزرگانی چون حافظ شیرازی بود که در دیوانش هم بازتاب یافته است: «شفائی در کنار زنده‌رودم دل همی خواهد، کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را».

مهم‌تر از آن، تأثیر وی بر شاعران روزگارش بود تا جایی که او را معروف‌ترین استاد شعر صائب تبریزی می‌دانند؛ صائبی که درباره‌اش سرود: «در اصفهان که به دردِ سخن رسد صائب؟ کنون که نبض‌شناسِ سخن شفایی نیست» لطفعلی بنان، مصحح دیوان شفائی اصفهانی (نشر ادارۀ ارشاد اسلامی، ۱۳۶۲)، بحث مفصلی دربارۀ شعرِ این پزشک نامدار دارد؛ پزشک و شاعری که به‌ گفته بنان کمتر کسی او را می‌شناسد و «مجهول القدر» و «ناشناخته» است.

برای آشنایی بیشتر از طبابت و شاعری حکیم شفایی اصفهان که یکی از خیابان‌های نصف جهان نیز به‌ نامش است، با مسعود کثیری، از بنیان‌گذاران رشته تاریخ پزشکی در ایران، شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان گفت‌وگو کردیم. کثیری ضمن تأمل در شعر و پیشه این پزشک، در گفت‌وگو با ایسنا، درباره تاریخ طب از دو جنبه عامیانه و مکتبی نیز بحثی مقدماتی مطرح کرد که در ادامه آن را می‌خوانید.  

اولین بیمار تاریخ، اولین پزشک تاریخ

مسعود کثیری، عضو هیئت‌علمی گروه تاریخ و ایران‌شناسی دانشگاه اصفهان و تاریخ‌نگار علم پزشکی، در گفت‌وگو با ایسنا و در مقدمه بحث خود ابتدا در تاریخ طب درنگ و بیان کرد: اگر بخواهیم در تاریخ پزشکی تأمل کنیم که انسان از چه زمانه و روزگاری به این دانش و علم دست یافته است، باید بگوییم از همان روزی که نخستین آدم بر روی کره زمین می‌زیست، این قلمرو نیز معنا یافت.

وی ادامه داد: به بیان دیگر، بنا بر ماهیتی که پزشکی و پیوند آن با زیست بشری دارد، نخستین انسان را می‌توان هم اولین بیمار تاریخ و هم اولین پزشک تاریخ دانست. چراکه بدون تردید آدمی از زمانی که پا به این دنیا گذاشته است، درد و رنج‌هایی داشته و برای درمانشان تلاش می‌کرده است. بیماری و طبابت از همان ابتدای تاریخ انسانی همپای یکدیگر بوده‌اند و اکنون نیز هستند.

کثیری، سپس به مفهوم و جایگاه درمانگری در دورترین ادوار تاریخی نظر کرد و توضیح داد: مردم در یک برهه مشخص، پزشکی را از دریچه ماورایی و جادوگری می‌دیدند. یک بیمار گمان می‌کرد که ناخوشی‌اش پیامد گناهان اوست.  

این مدرس و پژوهشگر افزود: بر اساس این ‌جهان‌بینی، نیروهای ماورایی یا خدایان عالم با فرستادن انواع بیماری‌ها انسان را مجازات و متنبه می‌کردند. این تفکر حتی در میان ادیان الهی نیز وجود داشت. برای نمونه، ‌ در دین مزدیسنا، زرتشتیان باور داشتند که اهورامزدا ۹۹۹ عامل نیک برای سلامت آدمیان در عالم گسترانده و هم‌زمان معتقد بودند که اهریمن نیز ۹۹۹ عامل بیماری یا ناخوش‌احوالی پیش پای بشریت گذاشته است.  

گذار ایرانیان از پزشکی مکتبی به طب فولکلوریک

پزشکی در گذر تاریخ، مانند هر علم و دانش دیگری، تحولات و دگرگونی‌های خاص خود را داشته است. مدرس تاریخ دانشگاه اصفهان این‌گونه درباره‌ آن تبیین کرد: نگاه جامعه بشری به درمانگری و از پنجره ماوراءالطبیعه با نگاه متفاوتی که یونانیان باستان به این قلمرو داشتند، به حاشیه رفت.

کثیری که از بنیان‌گذاران رشته تاریخ پزشکی در ایران است، یادآور شد: یونانی‌ها پا را از قلمرو ماورا صرف بیرون گذاشتند و در واقع جهان‌بینی آنان در این باب مادی شد. بقراط را می‌توان در این نظرگاه نو پیشتاز دانست. به باور این پزشک کلاسیک، بیماری امری مقدس نبود و ریشه‌ای زمینی داشت. بر اساس همین نگاه نو بود که پزشکی از دست کاهنان و امثال آنان خارج شد. از این پس، طب علمی شد که پزشکان در راس آن قرار می‌گرفتند.  

او اظهار کرد: علم پزشکی تا به دوران اسلامی و سرزمین ما در دوره پس از باستان برسد، تحولات بسیاری پشت‌سر گذاشت. وقتی از پزشکی در تمدن اسلام و بین پزشکان نامدار ایران صحبت می‌کنیم، ریشه‌های آن به همان اصول پزشکی بقراط بازمی‌گردد که آن را جالینوس مکتوب کرده بود. هم‌زمان با اوج تمدن اسلامی، یعنی قرون سوم و چهارم هجری قمری، پزشکی نیز به عالی‌ترین درجۀ خود در این دنیا رسید. ابن‌ ربن طبری، زکریای رازی، علی مجوسی اهوازی و ابن‌سینا از جملۀ آن مفاخر به شمار می‌آیند.  

این مورخ با تأکید بر این مسئله که روایت و تحلیل تاریخ پزشکی بحث گسترده‌ای است، چنین توصیف کرد: طب در قلمرو اسلامی و کشورمان پس از اوج اعتلای آن در قرون اولیه اسلامی، به دلایل و عللی که بحث در باب آن مفصل است، رکود کرد. پزشکی مکتبی ما در اسلام که ایران هم بخشی از آن بود، رسید به همان نقطه‌ای که در ابتدا گفتم.

او سپس بیان کرد: دانش پزشکی و طب ما از قله به قعر رسید و شد همان طب خرافی که در جهان‌بینی آدم‌هایش به قلمرو فرازمینی تعلق می‌گرفت. این پزشکی را که با باورهای خرافی اقوام مهاجم به ایران، مانند ترکمانان و مغولان، آمیخته شد، می‌توان Traditional Medicine یا Folk Medicine نامید.

پزشکی صفوی در مسیر سیاست و هویت ملی

این پژوهشگر تاریخ علم پس از ورود به پزشکی عامیانه یا فولکلوریک، به دنیای پزشکی صفویان وارد شد و توضیح داد: دوران صفویه عصری است که ما ایرانیان برای تأسیس دولتی ملی و مستقل و شیعی تلاش می‌کردیم. در این اندیشه و سیاست جدید تلاش می‌شد تا همه مردم ایران در سایه آیین تشیع به یک ملت واحد تبدیل شوند.

کثیری گفت: این حکومت نو بسیار تلاش می‌کرد تا نه‌ فقط در حوزه سیاسی بلکه در تمامی جنبه‌های زیست، انسان ایرانی را با نگرش‌های نوینش پیوند بزند. یکی از این جنبه‌ها پزشکی، فرهنگ سلامت و جهان‌بینی درمانگری ما بود که شخصیتی چون حکیم شفایی اصفهانی نیز در آن بالیده شد.

این مدرس تاریخ علم خاطرنشان کرد: شاید بشود اسم این راه و رسم نو را گذاشت طب سیاسی، طبی که به‌ سهم خودش بنیادهای هویت ملی و نوپای ما را تقویت کند. بنابراین، پزشکی علم و پیشه‌ای نبود که صرفاً در خدمت سلامت جسم و روان و درمانگری انسان باشد، پزشکی به بخشی از سیاست و هویت فرهنگی ما تبدیل شد.

عضو هیئت‌علمی گروه تاریخ و ایران‌شناسی دانشگاه اصفهان با تأمل در ویژگی‌ها و علایق پزشکان عصر صفوی چنین شرح داد: دخالت‌ دادن اصول مذهب و دین در پزشکی یکی از علایق و اهداف مهم پزشکان این دوران بود. پزشکان نامور و زبردست عصر صفوی غالباً در سیاست نیز نقش‌آفرینی می‌کردند.

وی ادامه داد: مخصوصاً در اواخر دوره صفویه شاهدیم که پزشکان معروف کشور پس از شاه مهم‌ترین مناصب را به عهده داشتند. غالباً پزشکان، شخص دوم یا سوم مملکت بودند. این افراد در تلاش بودند تا مطابق اصول اسلامی و احادیث و روایاتی که به دستمان رسیده است، شیوه‌ای نوین از پزشکی را ارائه کنند که مبتنی بر الهیات باشد.  

تاریخ‌ نگار علم پزشکی کشورمان جهان‌بینی مردم را نیز این‌گونه تبیین کرد: مردم کوچه و بازار نیز به شکلی دیگر از پزشکی مکتبی فاصله گرفتند. آنان برای درمان امراض و کسالت‌های خود به انواع خرافات و جادو و دعانویسی رو کردند. البته بسیار مهم است که بدانیم هم بین طبیبان ما و هم بین عوام عصر صفوی استثنا هم وجود داشت. به عبارت دیگر، دیدگاه‌های دیگری نیز در قلمرو علم پزشکی و سلامت دوران صفویه وجود داشت که در تضاد با نگاه غالب بود.  

در محکمه طبیب شاعر!

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان سپس با ذکر این نکته که حکیم شفائی اصفهانی یکی از پزشکان همین دوره صفویه و از علمای روزگار خود بود، این‌گونه توصیف کرد: وقتی به کسی چون حکیم شفایی اصفهانی عالم می‌گوییم، منظور این است که صاحب علم است. عالم در اینجا صرفاً به معنای پیشوای مذهبی نیست.

وی افزود: این افراد در زمانه خود دانش‌آموخته حوزه‌های علمیه‌ای بودند که در آن دامنه وسیعی از علوم را می‌آموختند. بر همین اساس، حکیم شفایی نیز در چنین محیطی طب را آموخت و هم‌زمان بر دایره متنوعی از علوم زمانه خود، مانند ادبیات فارسی اعم از نظم و نثر، زبان و ادبیات عربی، فقه و اصول، صرف و نحو و فلسفه و منطق، تسلط داشت یا با آن‌ها آشنا بود.

محقق شهرمان با یادآورشدن این نکته که حکیم شفایی اصفهانی در سال ۹۹۶ هجری قمری به دنیا آمد و در ۱۰۳۷ هجری قمری درگذشت، متذکر شد: حکیم در خاندانی عالم چشم به جهان گشود که نسل‌درنسل جایگاه مهمی در علوم و حکمت‌های زمان خود داشتند. همگی آنان ضمن اینکه پیشوای مذهبی و روحانی بودند، طبابت هم می‌کردند. متأثر از همین پیشینه خانوادگی بود که او هم جذب علم و پزشکی شد. او در محیط خانوادگی خود و نزد دیگر بزرگان شهر اصفهان آموزش‌های لازم را دید.  

کثیری به زیست و پیشه حکیم شفایی قبل از پایتخت‌شدن اصفهان در سال ۱۰۰۶ هجری قمری و به‌دست شاه عباس صفوی نظر کرد و چنین شرح داد: حکیم شفایی قبل از ورود شاه عباس به اصفهان یکی از پزشکان نامدار شهر بود و محکمه‌اش نیز مکان معروفی چون مسجد جامع اصفهان یا عتیق محسوب می‌شد.  

او در توضیح محکمه گفت: محکمه اصطلاحی مخصوص در این روزگار بود که به مکان کار پزشک یا جایی که او و مریض همدیگر را ملاقات می‌کردند، گفته می‌شد. می‌گفتند محکمه چون پزشک مثل یک قاضی در آن حکم می‌داد. پزشک، دانش‌ها و علوم و تحلیل خود را با اطلاعاتی که از احوال بیمار به دست می‌آورد، کنار هم می‌گذاشت و درباره وضعیت مریض حکم می‌داد. واژه محکمه به همین حکم‌دادن اشاره داشت و بر همین اساس به پزشک نیز عنوان شغلی حکیم می‌دادند.

این مورخ و مدرس در ادامه اظهار کرد: حکیم شفایی همانند دیگر پزشکان یا حکمای زمان خود در جایی چون تخت‌سرای یا پله‌های مسجد می‌نشست و بیماران نیز به او مراجعه می‌کردند. حکما پول ویزیتی که امروزه با آن آشنا هستیم، دریافت نمی‌کردند. اما پول دارو را حتماً می‌گرفتند. هر حکیمی در بین بساط پزشکی خود دایرۀ متنوعی از گیاهان دارویی داشت.

وی تأکید کرد: البته دادن پول چندان مرسوم نبود. آنچه باب بود دادن مقداری خوراکی به طبیب محسوب می‌شد؛ یعنی هر کس به تناسب لطفش و توان مالی‌اش مقداری تخم‌مرغ، نان خشک، کشمش و مویز یا هر خوراکی و کالای دیگری که شاید با شغل بیمار ارتباط داشت، به پزشک می‌داد. حکیم شفایی اصفهانی در چنین نظامی طبابت می‌کرد. «حق قدم» هم باب بود و زمانی به پزشک داده می‌شد که خود او به بالین بیمار برود، نه اینکه بیمار به محکمه‌اش پا بگذارد.  

طبیب محبوب شاه عباس با قلمی لطیفه‌پرداز

این تاریخ‌نگار در مورد راهیابی حکیم شفایی اصفهانی به دربار شاه عباس بیان کرد: وقتی شاه عباس به اصفهان آمد و این شهر را پایتخت کرد، شفایی اصفهانی از چنان شهرت و مهارتی در طب برخوردار بود که در ردیف پزشکان دربار قرار گرفت. وی احترام و اعتبار فراوانی نزد این پادشاه صفوی داشت.  

او توضیح داد: همان‌طور که گفتم حکیم شفایی به رسم همه عالمان زمانه‌اش در علوم مختلف تبحر داشت، اما بیش از همه در پزشکی به شهرت و موفقیت رسید. در کنار پزشکی ادیبی برجسته بود و دیوان شعری از خود به جای گذاشته است که به تازگی هم برای چندمین بار چاپ شده است. او به جز پزشک دربار، به ملک‌الشعرای زمانه خود ملقب بود.

وی اضافه کرد: در اصفهان و شهرهای دیگر انجمن‌های ادبی مختلفی در بین پزشکان وجود دارد که متأثر از این طبیبِ شاعر، نام حکیم شفائی اصفهانی را برای خود برگزیده‌اند. دکتر محمد سیاسی مدیر و از جمله بانیان یکی از این انجمن‌ها در شهر اصفهان به شمار می‌رفت. ساختمان نظام پزشکی اصفهان نیز محل برگزاری این انجمن ادبی بود.

کثیری در پایان یادآور شد: اهالی ادبیات غالباً حکیم شفایی اصفهانی را به شعر و دیوان معروفش می‌شناسند و پزشکان نیز او را در جایگاه طبیبی نامدار در خاطره‌ها دارند. خود حکیم شفایی اصفهانی نیز به این مطلب اشاره‌ای کرده بود که شاعر بودن من چنان بر پزشکی‌ام سایه افکنده است که اهل شعر از طبیب‌بودنم آگاهی ندارند و از طرفی پزشکان نیز قدرت شعری من را نمی‌بینند و فقط در جایگاه طبیب می‌شناسند.

این پژوهشگر در باب اشعار حکیم شفایی توضیح داد: گفتنی است که شاعرانه‌های او در روزگار جوانی‌اش غالباً هجوآمیز و سخریه بود. ممکن بود از دست کسی دلخوری‌ داشته باشد و با توان شعری و قلمی خود، آن فرد را نکوهش کند! بعدها شعرش متحول شد و از این روش فاصله گرفت، اما باز هم اطرافیان اصفهانی از قلم و شعر او می‌ترسیدند. به‌طورکلی، حکیم شفایی بیانی شیرین، بذله‌گو و لطیفه‌پرداز داشت.  

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • اولین داروی رشد دندان آزمایش می‌شود
  • تاریخ روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر ۱۴۰۳ + پیام و متن تبریک
  • آیفون تاشو و مک بوک جدید در راه بازار
  • ملک الشعراء حکیم شفایی، ادیب و پزشک نام‌آور اصفهانی
  • ۱۷ اردیبهشت در دنیای علم چه خبر؟
  • کشف شمشیر کمیاب ۱۰۰۰ ساله
  • کشف شمشیر کمیاب هزار ساله در اسپانیا
  • در آمریکا چه خبر است؟
  • یک فرد را در چه سنی می‌توان «پیر» دانست؟
  • 15 اردیبهشت در دنیای علم چه خبر؟